ولایت و ولایتمداری از دیدگاه شهید مطهری
چکیده
از مـهـم تـریـن اصـول اسـلام ، ((ولایـت )) است . ولایت به معنای پذیرفتن رهبری پیشوای الهـی و نیز اعتقاد به این که امامان معصوم پس از پیامبر اسلام (ص ) از سوی خداوند بر مـردم ولایـت دارنـد. نـظـام سـیـاسـی اسلام و شیوه حکومتی دین بر پایه ولایت است و ملاک مـسـلمـانـی پـس از اطـاعـت از رسـول خـدا(ص ) ولایت پذیری است . بشر برای پیمودن راه سـعـادت چـاره ای جـز تـبـعـیـت و پـیـروی از فرامین راهنمایان الهی ندارد بدین جهت هرگاه مـسلمانان حول محور ولایت جمع شده و تابع بی و چون و چرای ولایت بوده اند پیروزی و سـعادت دنیا و آخرت را کسب نموده اند. هدف اصلی این مقاله بررسی ابعاد، ویژگی ها و شخصیت های الگو در بحث ولایت مداری از دیدگاه شهید مطهری است .
کلید واژه ها: ولایت ، زعامت ، حکومت ، امامت .
مقدمه
بررسی مفاهیم
1. ولایت
((ولایـت )) را در تـلفظ به فتح و کسر ((واو)) هر دو می توان خواند و از نظر معنا علاوه بـر ایـن که به مفهومی مصدری اشاره دارد، به معنی امارت و فرمانروایی و تدبیر امور نـیـز هست . علاوه بر این دو معنا، معانی دیگری که در فرهنگ های لغت برای ((ولایت )) به چـشم می خورد عبارتند از: محبّت ، نصرت ، سلطان . استاد مطهری ولایت را این گونه معنا و تعریف می کند: ولایت به معنی حجّت زمان که هیچ زمانی خالی از حجّت نیست . … ولایت ، یعنی تسلط و سرپرستی .
2. ولاء
مـعـنـی کـلمـه ((ولاء)) کـه ((ولایـت )) و ((تـولّی )) از آن مـشـتـق شـده اسـت اتصال و نزدیکی است . وقتی که دو چیز یا دو شخص به یکدیگر آن چنان نزدیک باشند کـه در میان آنها فاصله ای وجود نداشته باشد، این را توالی می نامند. مسلمین باید نسبت به یکدیگر ولایت داشته باشند یا ولاء یکدیگر را داشته باشند، مقصود این است که روح ایشان به یکدیگر نزدیک باشد و روابط اجتماعی شان با یکدیگر روابط نزدیک باشد.
اقسام ولاء
استاد شهید مطهری تقسیمات ولاء را بدین ترتیب بیان می دارد:
از نـظـر اسـلام دو نـوع ولاء وجـود دارد: مـنـفی و مثبت . یعنی از طرفی مسلمانان ، ماءموریت دارنـد کـه نـوعـی ولاء را نـپـذیـرند و تبرک کنند و از طرف دیگر دعوت شده اند که ولاء دیـگـری را دارا باشند و بدان اهتمام ورزند. ولاء اثباتی اسلامی نیز به نوبه خود بر دو قـسم است : ولاء عام و ولاء خاص . ولاء خاص نیز اقسامی دارد که درباره هر یک از اینها به اجمال بحث می کنیم .
انواع ولایت
مـسـئله ولایت و سرپرستی با تاریخ بشر گره خورده است و به جغرافیا و فرهنگ ویژه ای وابـسـته نیست و سیره عقلا بر آن استقرار و استمرار یافته است . اگر زندگی جمعی بـشـر را فـطـری بـدانیم ، ولایت جزء لاینفک زندگی جمعی است . از آنجا که اراده خداوند بـر ایـن تـعـلق گـرفـته که جهان را با واسطه اداره کند، چنان که قرآن به این واسطه اشاره کرده و می فرماید: ((قسم به تدبیر کنندگان امر)).
در نـتـیجه امام (ع ) یکی از بزرگترین واسطه های فیض الهی در عالم تکوین و تشریع اسـت . بنابراین ، امام مرکز و محور جهان هستی ، مبیّن ، مفسّر و زبان گویای پیامبر(ص ) در مـورد شـریعت است و بر عالم تکوین و تشریع ولایت دارد. استاد مطهری انواع و مراتب ولایت مداری را بدین شرح بیان می دارد:
1. ولایت تکوینی
ولایـت تـکـویـنی ، یعنی فرمانروایی امام بر جهان هستی و اینکه تمام نظام آفرینش به اذن خـداونـد، تـحـت حـاکـمـیت و تصرف امام است . اگر آدمی از معرفت راستین و یقینی بهره برد، ولایت حقیقی پیدا می کند، بدین معنا که می تواند در جهان تصرف کند و با نیروی روحـی و مـعـنـوی ، کـرامـات و افـعـال خـارق العـاده از خـویـش بـروز دهد. استاد مطهری می فرماید:
مـقـصـود از ولایـت تکوینی این است که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت به مقام قرب الهـی نـائل مـی گـردد و اثـر وصـول بـه مـقـام قـرب ـ البـتـه در مـراحل عالی آن ـ این است که معنویت انسانی که خود حقیقت و واقعیتی است در وی متمرکز می شـود و بـا داشـتـن آن مـعـنـویـت ، قـافـله سـالار مـعـنـویات ، مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجّت زمان می شود.
در جایی دیگر می فرماید:
هـمان سان که امامان (ع ) بر عالم کائنات سلطه و اشراف دارند، بر آدمیان نیز نظارت و چـیـرگـی دارنـد. از ایـن رو اسـت کـه مـؤ مـنـان بـدان تـوسـل مـی جـویند و با برقرار ساختن ارتباط معنوی با آن بزرگان هدایت و سعادت می طـلبند. مقام ولایتی باطنی امامان ـ که همان منصب خلافت کبری است و واسطه میان خداوند و آفریدگان است ولایت تکوینی خوانده می شود.
ولایت معنوی
یـکـی از شئون امامت در اعتقاد شیعی ، به ولایت معنوی و باطنی امامان باز می گردد. اعتقاد بـه امـامـت ، یـعـنـی اعـتـقـاد بـه وجـود انـسـان کـامـلی کـه حـامـل مـعـنـویـت کلی انسانیت و قطب و محور عالم امکان است . بر این اساس ، هیچ زمانی ممکن نیست که زمین از حجت حق و وجود انسان کامل خالی باشد.
ولایـت مـعنوی و یا ولایت طریقت ، یعنی این جهت که آنها به واسطه پیمودن صراط قرب و رسـیـدن بـه جـایـی کـه وجـودشـان یـک وجـود حـقـانـی اسـت و بـاطـن شـریـعـت را بـه حـد کـمـال دارا مـی بـاشند و معنویت انسانی که خود حقیقتی است ، در آنها متمرکز و آنها با این جـهـت قـافـله سـالار مـعـنـویـات و مـربـی مـعـنـوی بـشـر و مـسـلط بـر ضمائر و شاهد بر اعـمـال بـشـر و حـجـت بـر زمـان و قـطـب دوران مـی بـاشـنـد و زمـیـن هـیـچ گـاه از ولیّ کـه حامل چنین معنویتی باشد خالی نیست .
مراحل و مراتب ولایت تکوینی
از نـظـر اسـتـاد مـطـهـری ، کمال و قدرتی که بر اثر عبودیت ، اخلاص و پرستش واقعی (ولایـت تـکـویـنـی ) نـصـیـب بـشـر مـی گـردد، دارای منازل و مراحل زیر است :
اولین مرحله این است که الهام بخش و تسلط بخش انسان بر نفس خویشتن است . به عبارت دیـگـر کـمترین نشانه قبولی عمل انسان در نزد پروردگار این است که اولاً بینشی نافذ پیدا می کند، روشن و بینای خود می گردد. قرآن کریم می فرماید:
اگر تقوای الهی را داشته باشید، خداوند مایه تمیزی برای شما قرار می دهد.
و ثـانـیـاً آدمـی بـر نـفـس و قـوای نـفـسـانی خویش غالب و قاهر می گردد، اراده انسان در بـرابر خواهش های نفسانی و حیوانی نیرومند می گردد، آدمی حاکم وجود خویش می شود و مـدیـریـت لایـقی نسبت به دایره وجود خویش کسب می کند. در این مرحله اولین اثر عبودیت ، ربوبیت و ولایت بر نفس امّاره است .
مـرحـله دوم ، تـسـلط و ولایت بر اندیشه های پراکنده یعنی تسلّط بر نیروی متخیّله است . ایـن قـوه در اخـتـیـار مـا نـیـسـت ، بلکه ما در اختیار این قوه عجیب هستیم . یکی از وظایف بشر تـسـلط بـر هـوس بازی خیال است ، وگرنه این قوه شیطان صفت مجالی برای تعالی و پـیـمـودن صـراط قـرب نـمـی دهـد و تـمـام نـیـروهـا و اسـتـعـدادهـا را در وجـود انـسـان بـاطل و ضایع می گرداند. سالکان راه عبودیت ، در دومین مرحله ، این نتیجه را می گیرند کـه بـر قـوه مـتـخـیـله خـویـش ولایت و ربوبیت پیدا می کنند، آن را برده و مطیع خویش می سازد. اثر این مطیع ساختن این است که روح و ضمیر به سائقه فطری خدا خواهی هر وقت میل بالا کند، این قوه با بازیگریهای خود مانع و مزاحم نمی گردد.
مرحله سوم این است که روح در مراحل قوت و قدرت و ربوبیت و ولایت خود به مرحله ای می رسـد کـه در بـسـیـاری از چیزها از بدن بی نیاز می گردد، در حالی که بدن صددرصد نـیـازمـنـد روح اسـت . روح و بـدن نـیـازمـند به یکدیگرند. حیات بدن به روح است . روح صـورت و حـافـظ بـدن است . سلب علاقه تدبیری روح به بدن مستلزم خرابی و فساد بـدن اسـت . و از طرف دیگر روح در فعالیت های خود نیازمند به استخدام بدن است بدون به کار بردن اعضا و جوارح و ابزارهای بدنی قادر به کاری نیست .
مـرحـله چـهـارم ایـن اسـت کـه خـود بـدن از هـر لحـاظ تـحت فرمان و اراده شخص در می آید، بـطـوری کـه در حـوزه بدن خود شخص اعمال خارق العاده سر می زند. امام صادق (ع ) می فرماید:
آنـچـه کـه هـمّت و اراده نفس در آن نیرومند گردد و جدّاً مورد توجه نفس واقع شود، بدن از انجام آن ناتوانی نشان نمی دهد.
مـرحـله پـنـجم که بالاترین مراحل است ، این است که حتی طبیعت خارجی نیز تحت نفوذ اراده انـسـان قـرار می گیرد و مطیع انسان می شود. معجزات و کرامات انبیاء و اولیاء حق از این مـقوله است . حقیقت این است که روح مذهب تشیّع که آن را از سایر مذاهب اسلامی ممتاز می کند و بـیـنش اسلامی خاص به پیروان خود می دهد، دید خاص این مذهب درباره ((انسان )) است . از طـرفـی اسـتعدادهای انسان را بسی شگرف می داند و جهان را هیچ گاه از وجود ((انسان کـامـل )) کـه هـمـه اسـتـعدادهای انسانی در او به فعلیت رسیده باشد خالی نمی داند و از طـرف دیـگـر طـبـق بـیـنـش ایـن مـذهـب عـبـودیـت یـگـانـه وسـیـله وصـول بـه مـقـامـات انـسـانـی اسـت و طـی طـریـق عـبـودیـت بـه صـورت کـامـل و تـمـام جـز بـا عـنـایـت مـعـنـوی و قـافـله سـالاری انـسـان کامل که ولیّ و حجّت خداست میسر نیست .
2. ولایت تشریعی
ولایـت تـشـریـعـی امـام ، بـه مـعـنـای فـرمـانـروایـی او بـر جامعه و حق تصرف در جان و مـال مـردم لزوم اطـاعـت او مـی بـاشـد. امـامـان از ویـژگـی عـصـمـت بـرخـوردارنـد و جـهـل بـه سـاحـت وجـود آنـان راه نـدارد و بـاطـن آنـان ، مـنـزلگاه الهام های غیبی است . این ویژگی ها، ولایتی با خود می آورد که آن را ولایت تشریعی می گویند. استاد مطهری می فرماید:
امـامـان (ع ) از طـریـق رمـزی و غـیـبـی که همانند وحی بر ما پوشیده است علوم را از پیامبر اسلام (ص ) برگرفته اند و برای مردم باز می گویند.
مراتب ولایت تشریعی
ولایت تشریعی خود مراتب و مراحلی به شرح زیر دارد
1. ولایت الله
اسـلام بـا بـرابـر دانـستن همه انسان ها، سلطه حکّام خودسر را که خودشان را حاکم مطلق توده مردم می دانستند مردود شمرده و حق ولایت و حاکمیت را تنها از آن خدایی دانست که حیات و هستی انسان از او است :
فَاللّ هُ هُوَ الْوَلیِّ
و اوسـت کـه از علم ، حکمت ، قدرت و رحمت مطلق برخوردار است و می تواند قانون گذار و حـاکـم واقـعـی بـاشـد، و لذا تـنها قبول ولایت و اطاعت او عقلاً و شرعاً لازم است . از این رو اسـلام کـسـانـی را کـه غـیـر خـدا را بـه منزله رب ، ولیّ و سرپرست می گیرند، گمراه خواند:
و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرند.
حضرت علی (ع ) در نامه ای به فرزندش می نویسد:
بنده غیر خودت مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است .
بـنـابـرایـن هـیـچ انـسـانـی بـر انـسـان دیـگـر ولایـت نـدارد، مـگـر آن کـس کـه خـدا یـا رسول خدا(ص ) یا یکی از اوصیای رسول خدا(ص ) برایش ولایت قرار داده باشد.
2. ولایت پیامبر اکرم (ص )
سـاحـت ربـوبـی ، منزّه از ماده و محدودیّت است ، لذا ولایت تشریعی خداوند و ارتباطش با انـسـان مـادی و حـاکـمـیـت و ولایـتـش از طـریـق پـیـامـبـر اکـرم (ص ) اعـمـال مـی شـود، همان پیامبری که دریافت کننده وحی و دارای عصمت و علم خدادادی و دارای بـالاترین مقدار شناخت به محتوای وحی و والاترین انگیزه برای تحقق آن است ، از این رو اسـت کـه در قـرآن کـریـم ولایـت و اطـاعـت پیامبر خاتم (ص ) قرین ولایت و اطاعت خدا قرار گرفته است :
ولی شما تنها خدا و پیامبر او است و کسانی که ایمان آورده اند، همان کسانی که نماز بر پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.
قرآن در جای دیگر می فرماید:
هر کس از پیامبر(ص ) فرمان برد در حقیقت خدا را فرمان برده است .
استاد مطهری می فرماید:
((اجتماع نیازمند به رهبر است . آن کس که باید زمام امور اجتماع را به دست گیرد و شئون اجتماعی مردم را اداره کند و مسلّط بر مقدّرات مردم است ، ولی امر مسلمین است … پیامبر(ص ) گذشته از این که مبیّن و مبلّغ احکام بود و گذشته از این که قاضی مسلمین بود، سائس و مدیر اجتماع مسلمین بود، ولی امر مسلمین و اختیاردار اجتماع مسلمین بود.))
بـنـابراین ولایت و رهبری پیامبر(ص ) بر خاسته از اراده خدای سبحان بود و کسانی که بـه رسـالت پـیـامـبـر(ص ) ایـمـان آورده بودند، زعامت سیاسی حضرت (ص ) را نیز به عنوان یک امر الهی پذیرفته بودند.
3. ولایت ائمه اطهار(ع )
از آنـچـه دربـاره حـق حـاکمیت از منظر اسلام گفته شد، این مطلب روشن می شود که رهبری جـهـان اسـلام پـس از پـیامبر(ص ) نیز می بایست مشروعیت تصرّفات خود را از جانب خدای سـبـحـان دریـافـت کـنـد. از ایـن رو پـیامبر(ص ) ولایت ائمه (ع ) را به عنوان دستور خدای مـتـعـال ابـلاغ کـردنـد و ایـن مـسـئله ای اسـت که در جای خود مورد بحث قرار گرفته است . حضرت علی (ع ) پس از پیامبر اسلام (ص ) شایسته ترین فرد برای اداره جامعه اسلامی بـود. او از نـظـر فـضیلت و تقوا و سایر صفات عالی انسانی شخصیتی ممتاز بود. به هـمـیـن دلیـل حـضـرت رسـول خـدا(ص ) از طـرف خـدای متعال جانشین خود معرفی کرد.
4. ولایت فقیه
در تفسیر ولایت و زعامت فقیه دو دیدگاه مختلف وجود دارد:
دیـدگـاه اول ، مـدعـی اسـت کـه فـقـیـه خـود بـر مـسـنـد حـکـومـت تـکـیـه کـرده و به اداره و حل فصل امور از طریق نمایندگان خود می پردازد. دیدگاه دوم ، ولایت و زعامت فقیه را به مـعـنـای اشراف بر امور و نظارت بر حاکم ، به عنوان رهبر و مرجع دینی تفسیر می کند. استاد مطهری معتقد به دیدگاه دوم است و می فرماید:
ولایـت فـقیه به این معنا نیست که فقیه خود در راءس دولت قرار بگیرد و عملاً حکومت کند. نـقـش فـقـیـه در یـک کـشـور اسـلامی ، یعنی کشوری که در آن مردم اسلام را به عنوان یک ایـدئولوژی پـذیـرفته و به آن ملتزم و متعهد هستند، نقش یک ایدئولوگ است نه نقش یک حاکم . وظیفه ایدئولوگ این است که به اجرای درست و صحیح ایدئولوژی نظارت داشته باشد.
در حـکـومـت دیـنـی و در راءس آن حـکـومـت اسلامی ، حاکم باید علاوه بر دارا بودن شرایط عمومی حاکم ، واجد شرایط خاص دینی هم باشد:
((پـنـج شـرط دیـگـر برای حاکم که از جایگاه ویژه ای برخوردار است عبارت است از: 1. عـدالت 2. اسـلام شـنـاسـی 3. آگـاهـی بـه زمـان 4. اعتراف به حقوق مردم 5 . پرهیز از استبداد و میل به اطاعت کورکورانه .))
شئون و لوازم ولایت تشریعی
ولایت تشریعی از شئون و لوازم ذیل برخوردار است :
1. ولایت حاکم
ولایـت حـاکم از مهمترین ارکان دین اسلام است . پای بندی به آن بنیان مسلمانی است و هیچ واجـبـی بـه اهـمـیّت آن نیست . ولایت غیر معصوم نیز در پاره ای موارد بنابر شریعت اسلام ثـابـت اسـت مـانـنـد ولایـت پـدر و مـادر بـر فـرزنـد. ولایـت حـاکـم عـادل نیز جایز است و در برخی موارد همانند تمکین به امر به معروف و نهی از منکر واجب می گردد، امّا قبول ولایت حاکم جائر حرام است و از گناهان کبیره به شمار می آید:
((ولایت حاکم یعنی حاکم شرعی در بسیاری از موارد حق ولایت دارد.))
2. ولایت زعامت
یکی از مراتب و شئون امامت ، رهبری سیاسی و زعامت اجتماعی است . از مسلّمات تاریخ اسلام است که پیامبر اکرم (ص ) زعامت سیاسی جهان اسلام و از آن مهم تر مرجعیت دینی مسلمانان را به حضرت علی (ع ) منتقل کرد: ((ولایت زعامت یعنی حق رهبری اجتماعی و سیاسی .))
3. ولایت سیاسی و اجتماعی
شکی نیست که پیامبر اسلام (ص ) افزون بر آنکه منصب رسالت را بر عهده داشت و وحی الهـی را مـعـصـومـانه ابلاغ می کرد و مرجعیت دینی و تبیین معصومانه وحی نیز با او بود دارای ولایـت و سـرپـرسـتی نیز بود از لوازم این ولایت آن است که بر مردم واجب است به امـارت و قـضـاوت پـیـامـبـر(ص ) تـن دهـنـد و بـه عـنـوان مـرجـع نـهـایـی حل اختلاف ها به او رجوع کنند:
پـیـامـبر(ص ) گذشته از این که مبیّن و مبلّغ احکام بود و گذشته از این که قاضی مسلمین بود، سائس و مدیر اجتماع مسلمین بود، ولیِّ امر مسلمین و اختیاردار اجتماع مسلمین بود.
4. ولایت قضایی
قـضـاوت و داوری از نـظـر اسـلام یـک شـاءن و مـنـصـب الهـی اسـت ، زیـرا حـکـم بـه عـدل اسـت ، و قـاضـی کـسـی اسـت کـه در مـخـاصـمـات و اخـتـلافـات مـی خـواهـد بـه عدل و داد داوری کند. این شاءن به نص قرآن کریم از شئون نبوّت بوده از سوی خداوند به پیامبر(ص ) تفویض شده است :
پـیـامـبـر(ص ) ولایـت قـضـایی داشت ، یعنی حکمش در اختلافات حقوقی و مخاصمات داخلی نافذ بود.
ویژگی های افراد ولایت مدار
انسان کامل قرآنی که مصداق بارز آن ولی اللّه است پنج ویژگی دارد که عبارتند از:
1. عشق و محبت آتشین به حضرت حق ـ جلت عظمة ـ و اولیای خاص او
2. تعقل و معرفت برتر (علم عالی )
3. قدرت و توانایی برتر
4. وحدت در عین کثرت (تلازم با اجتماع و لوازم آن )
5 . حماسه یا ستیز با ضد ارزش ها
ایـن انـسـان بـا ویـژگـی هـای فـوق مـظـهـر اتـم و اکمل ((ولی اللّه )) است ، صاحب ولایت کلیه است که می تواند به اذن اللّه در ماده کائنات تـصـرف کـنـد و قـوای ارضـیـّه و سـمـاویـّه را تـحـت تـسـخـیر خویش درآورد. مصداق اتم واکـمـل و مـثـل اعـلای انـسـان کـامـل و صـاحـب ولایـت کـلیـد، پـیـامـبـر خـاتـم و اهـل بـیـت او مـی بـاشـنـد. در زیـارت شـریـف جـامـعـه کـبـیـره نـیـز دربـاره اهل بیت (ع ) این ویژگی ها به چشم می خوردند:
((تـام و کـامـل در عـشـق و مـحـبـت بـه خدا و صاحب مقام اخلاص در توحید حضرت حق و آشکار کـنندگان و اقامه کنندگان امر و نهی الهی و بندگان گرامی و مقرب درگاه ربوبی … بـه شـما خدا آفرینش جهان را آغاز کرد و به شما کتاب آفرینش را به پایان می برد و به وسیله شما باران رحمت را فرو می فرستد و به واسطه شما از فرو ریختن آسمان ها بـر زمـیـن (و زمـیـنیان ) جلوگیری می کند مگر آن زمان که خود اذن و اجازه دهد. (شما لنگر آسـمـان هـا و زمـیـن هـسـتید) و به ولایت و محبت شما ((اهل بیت )) رستگاران به رستگاری می رسـنـد و بـا دوسـتـی و ولایـت شـمـا طـاعـات واجـب و فـرایـض ، مـورد قبول درگاه خداوند متعال واقع می شود.))
حـضـرت عـلی (ع ) در فـرازی کوتاه ، از ویژگی های اولیای حق و قلمرو ولایتشان پرده برداشته است ، آنجا که می فرماید:
اولیای خدا آنان اند که به باطن دنیا می نگرند، آنگاه که مردم به ظاهر آن می نگرند. و بـه فـردای آن مـی پـردازند آنگاه که مردم خود را به امروز آن سرگرم ساخته اند، پس آنـچـه را کـه مـی تـرسـنـد آنـان را بـمیراند میرانده اند و از آنچه که می دانند به زودی ترکشان خواهد کرد دست شسته اند. آنان زیاده طلبی دیگران از دنیا را اندک خواهی و دست یافتنشان به آن را از دست دادن تلقی می کنند.
مـولا در ایـن فراز، نخست مهم ترین ویژگی اهل ولایت را ولایت بر نفس اماره و خودخواهی و افـزون طـلبـی و ولایـت بـر خـیال و اوهام ذکر کرده است و پس از آن یافتن ولایت فکری و عـلمـی بر اهل دین و ولایت سیاسی و اجتماعی را اوج ولایت و رمز آن دانسته است ، یعنی آنجا که می فرماید:
کـتـاب خدا به واسطه آنان شناخته می شود به ولایت فکری و مرجعیت علمی و آنجا که می فـرمـایـد: ((کـتـاب خـدا بـه سبب آنان بر پای می ایستد)) به ولایت سیاسی و اجتماعی و ولایت معنوی و توانایی فوق العاده آنان بر تربیت و تزکیه نفوس اشاره دارد.
بـنـابراین ، ولی اللّه کسی است که به سبب تقرب الهی مجرای ولایت و اراده خدا در زمین گشته است و در عین زمینی بودن آسمانی و در عین آسمانی بودن زمینی است . استاد مطهری با استناد به سخنان علی (ع ) در اوصاف حجج الهی می فرماید:
بـا دنـیـا و اهـل دنـیـا بـا بـدنـهـایـی معاشرت کردند که روحهای آن بدنها به بالاترین جایگاهها پیوسته بود.
از سـوی دیـگـر، ایـن ولایـت ـ چـنـانـکـه نـص روایـات اهـل بـیـت (ع ) و سخن اهل عرفان است ـ قابل انقطاع نیست ، زیرا احیا گری در تفکر دینی ، رهـبـری و امـامـت جامعه دینی و تربیت و تزکیه عرفانی با رحلت پیامبر(ص ) یا با عدم حـضـور ولی کامل ـ معصوم (ع ) ـ منقطع نمی شود، بلکه انقطاع آن ملازم با حاکمیت طاغوت است .
به گفته امام علی (ع ):
زمـیـن خـالی از حـجـت بـپـا خـواسـتـه بـرای خـدا نـمـی مـانـد… تـا آنـکـه دلایل و بینات خدا باطل نشود.
آثار ولایت مداری
اسـلام نیز قانون محبت است ، محبت آن است که با حقیقت تواءم باشد، محبت خیر رساندن است از بـزرگـتـریـن امـتیازات شیعه بر سایر مذاهب این است که پایه و زیر بنای اصلی آن محبت است . از زمان شخص نبی اکرم (ص ) که این مذهب پایه گذاری شده است زمزمه محبت و دوستی بوده است که می فرماید:
علی و شیعیان او رستگارند.
از ایـن رو تـشـیـع مـذهب عشق و شیفتگی است . تولای آن حضرت مکتب عشق و محبت است . عنصر مـحـبـت در تـشـیـع دخـالت تـام دارد. اسـتاد مطهری به آثار عشق و محبت اشاره می کنند و می فرماید:
از جـمـله آثـار عـشـق نـیـرو و قـدرت اسـت . مـحـبـت نیروآفرین است … عشق و محبت ، سنگین و تـنـبـل را چـالاک و زرنـگ مـی کـنـد و حـتـی از کـودن ، تـیـزهوش می سازد… عشق است که از بخیل ، بخشنده و از کم طاقت و ناشکیبا متحمل و شکیبا می سازد… تولید رقت و رفع غلظت و خشونت از روح … همه از آثار عشق و محبت است .
بشر به اکسیر محبت نیکان و پاکان سخت نیازمند است که محبت بورزد و محبتِ پاکان ، او را بـا آنـهـا هـمـرنـگ و هـم شـکـل قـرار دهـد. ولاء مـحـبـت مـقـدمه و وسیله ای است که مردم را به اهـل البـیـت (ع ) پـیـونـد واقـعـی مـی دهـد تـا از وجـودشـان ، از آثـارشـان از سـخـنـان و تـعـلیـمـاتـشـان از سـیـرت و روشـشـان اسـتـفـاده کـنـنـد. اسـتـاد مـطـهـری بـا نقل روایتی از پیامبر اعظم (ص ) آثار محبت آل محمد(ص ) را چنین بیان می کند:
هـر کـس کـه بـر دوسـتـی آل مـحـمـّد مـرد، شـهـیـد مـرده اسـت ، هـر کـس کـه بـر دوسـتـی آل مـحـمـد مـرد، آمـرزیـده مـرده اسـت ، هـر کـس کـه بـر دوسـتـی آل مـحـمـد مـرد، تـوبـه کـار مـرده اسـت ، هـر کـس کـه بـر دوسـتـی آل محمّد مرد، مؤ من و کامل ایمان مرده است … .
الگوهای ولایت مدار
یـکی از ویژگی هایی که به حکم آفرینش ، در وجود هر انسانی به ودیعه گذارده شده خـصلت ((الگوپذیری )) است ، چرا که هر کس به نوعی می کوشد، تا از شخصیت هایی کـه در نـظـر او بـزرگ و کامل هستند پیروی کند و شیوه زندگی و تعالیم وی را سرمشق زندگی خود قرار دهد. قرآن کریم نیز که کتاب انسان سازی و تربیت است به این نکته عـنـایـت دارد و بـرای تـربـیـت و پـرورش صـحـیـح انسانها، به معرفی چهره های نیک می پردازد که هر کدام از آنها می تواند نمونه کاملی از الگوهای تربیتی باشد.
تـاریـخ تـشـیـع بـا نـام یـک سلسله از شیفتگان و شیدایان و جانبازان سر از پا نشناخته ولایـت تـواءم اسـت . صـحـابـه ، دوستداران اهل بیت (ع ) و یاران سیدالشهداء(ع ) همگی از ساغر ساقی ولایت سرمست شده بودند، از همین رو حقایقی را در خشت خام می نگریستند که دیـگـران در آینه نمی دیدند. از توان مدیریت و سازماندهی خاصی برخوردار بودند که دیـگـران از آن بـی بهره بودند و از جاذبه و تاءثیر خاص معنوی برخوردار بودند ـ و هستند ـ که دیگران باید به آن غبطه بخورند. البته از این میان الگوها و مصادیق ولایت مـداری ، حـضـرت ابـوالفـضـل العـبـاس (ع ) و حـضرت زینب (ع ) به سبب برخورداری از مـعـرفـت و مـحـبـت بیشتر به سالار شهیدان از دیگر یاران حضرت ، منزلت و مقام والاتری داشتند. به همین دلیل سرور آزادگان علاوه بر تکریم عمومی اصحاب به حضرت زینب و عـلمـدار لشـکـرش عنایت خاصی داشت . در راستای رسالت اسوه یابی و الگوپذیری از ولایـت مـداران حـقـیـقی لازم است به مجموعه فضیلت های ولایت مداری شخصیت های برجسته اشاره ای کوتاه شود.
حـضـرت ابـوالفـضـل العـبـاس (ع ) بـه عـنـوان سـرداری فداکار و ولایت مدار در تاریخ بـشـریـت مـعـروف اسـت . آن حـضـرت نـه تـنـهـا خـود در کـربـلا حـضـور فـعـال داشـت بـلکـه سـه بـرادر خود را نیز جهت یاری امام حسین (ع ) ترغیب کرد و بنابه نقل تواریخ ، دو فرزند خود را نیز جهت تکمیل وفاداری از ولایت تقدیم امام حسین (ع ) کرد تـا در راه وی قـربـانـی شـونـد. نـکـات بـرجـسـتـه وفـاداری ابـوالفـضـل (ع ) ایـنـکـه بـا ورود شـمـر بـه صـحـرای کـربـلا، وی امان نامه ای برای ابـوالفـضـل آورد، لکـن آن حضرت با بی باکی و شجاعت به او این چنین پاسخ کوبنده داد:
خـدا تـو را لعـنـت کـنـد و امـیرت ابن زیاد را و آن امان نامه ای که آورده ای . ما امام خودمان ، برادر خودمان را رها کنیم به موجب اینکه تاءمین داریم ؟!
آنـچه موجب عظمت و جلالت قدر و ولایت اوست ، این است که جانبازی و دفاع از ولایت برای عـبـاس (ع ) بـه انگیزه برادری ، خویشی ، پیوند خونی و دیگر اعتبارات موهوم و مرسوم میان مردم صورت نگرفت ، بلکه با انگیزه ای الهی و با خلوص نیّت در راه پروردگار بـود. ایـمـان حـقـیـقی به ولایت با جانش عجین شده ، یکی از صفات بارز او به شمار می رفـت . ابـوالفـضـل العـبـاس (ع ) هـنـگامی که دست راستش قطع شده بود، این حقیقت را با خواندن این رجز بیان کرد:
به خدا قسم ، اگر دست راست مرا ببرید، من دست از دامن حسین برنمی دارم .
حـضـرت زیـنـب (س ) در بـزرگ تـریـن حـمـاسـه نـبـرد حـق عـلیـه بـاطـل ، و حـمـایـت از ولایـت نقش مهم و سرنوشت ساز داشته و پیام رسان انقلاب عاشورا بـود. حـضـرت زیـنـب (س ) بـا شـجـاعـتی تحسین برانگیز، رو در روی یزید و مزدورانش ایستاد و پیروزی نهضت حسینی و شکست امویان را اعلام کرد و خطاب به یزید فرمود:
یـا یـزیـد! بـه تـو می گویم ، هر حقه ای که می خواهی بزن و هر کاری که می توانی انـجام بده ، اما یقین داشته باش که اگر می خواهی نام ما را در دنیا محو بکنی ، نام ما که محوشدنی نیست ، آنکه محو و نابود می شود تو هستی .
ایـن سـخـنان را زن داغدیده ای اظهار کرد که یزیدیان عزیزترین کسان او را با دلخراش ترین وضع به شهادت رسانده بودند. ایمان محکم و استوار زینب (س ) نیز فوق العاده است ، وقتی ابن زیاد گفت : رفتار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی ؟ فرمود:
مـن جـز نـیـکـی نـدیـدم ! خـداونـد شهادت را در سرنوشت آنها مقرر فرموده بود و آنان به قـتـلگـاه خـویـش پـیـوسـتـند، و به زودی خداوند میان تو و آنان جمع کند. پس بنگر که پیروزی از آن کیست .
حـضـرت زیـنـب (س ) بـدون کـوچکترین واهمه ای در مجلس ((ابن زیاد)) در کوفه و مجلس ((یـزیـد)) در شـام در مـعـرفی اهل بیت (ع ) و اهداف والای شهیدان کربلا سخن راند و چهره کریه بنی امیه را به مردم نمایاند.
یـکـی از چهره هایی که در صحنه کربلا درخشش خاصی داشت و الگوی محبت و مودت بود ((عـابـس بـن ابی شبیب شاکری )) بود که در زیارت ناحیه مقدسه نیز به او اشاره شده است . در توصیف وی می نویسند:
او از شخصیت های بارز شیعه است ، او شخصیتی مدیر، ارجمند شجاع ، سخنور و زاهدی شب زنـده دار بـود و از نـظـر پـاکـی و خـلوص و قـهـرمـانـی و شـورانـگـیزی از بزرگترین انقلابیون به حساب می آمد.
نکته تربیتی و آموزنده حرکت عاشورایی وی این است که به امام حسین (ع ) عرض می کند:
ای حـسـیـن ! بـه خـدا سـوگند، هیچ کسی در روی زمین نزد من عزیزتر و محبوب تر از تو نیست و اگر ممکن بود به چیزی بهتر از جانم و خونم از تو دفاع کنم چنین می کردم !
استاد مطهری نکته جالب توجه درباره ((عابس )) را این گونه بیان می دارد:
آمـد وسـط مـیدان ایستاد، هماورد طلبید، کسی جراءت نکرد بیاید، این مرد ناراحت و عصبانی شـد و بـرگـشـت ، خـُود را از سـر بـرداشـت ، زره را از بـدن بـیرون آورد، چکمه را از پا بـیـرون آورد و لخـت بـه مـیـدان آمـد و گـفت : حالا بیایید با عابس بجنگید! باز هم جراءت نـکردند. بعد دست به یک عمل ناجوانمردانه زدند، سنگ و کلوخ و شمشیر شکسته ها را به سوی این مرد بزرگ پرتاب کردند و به این وسیله او را شهید نمودند.
حسن ختام
ولایت همان مقام اولی به نفس بودن بر افراد و مدیریت همه شئون جامعه براساس قانون الهی و دور ساختن قدرت و حکومت طاغوتیان و نابودی سلطه مستکبران از صحنه عالم است . ولایـت کـلیـد اجـرای هـمـه احکام و ((ولی )) دلیل و هدایت کننده بر همه قوانین الهی است . ولایـت مـهـمـتـر از هـمـه فـرائض و اصـل ریـشـه هـمـه واجـبـات و در راءس هـمـه فـضـایـل اسـت . ولایـت پـذیـری مـحـور یـکـدسـت مـانـدن و عـامـل انـسـجام امت است . کسانی که از ولایت پذیری امام حق پیروی نکنند و حق را رها کرده و بر گرد ولایت باطل جمع شوند، از امت ((محمد(ص ) )) بیرون اند و مسلمان نیستند.پدید آورنده : نویسنده : علی باقی نصرآبادی/عضو هیاءت علمی پژوهشکده تحقیقات اسلامی ، صفحه 77
منبع : سایت حوزه . نت