عزّت و افتخار، پیامد فرهنگ حسینی
مفهوم فرهنگ:
ارائه تعریفی جامع از فرهنگ، كاری است بس دشوار. ولی هسته اصلی فرهنگ، شامل عقاید سنتی و به خصوص ارزشهای وابسته به آنهاست.(1) تایلور در تعریف فرهنگ میگوید: «فرهنگ… به مفهوم وسیع مردمشناختی آن، كل پیچیدهای است كه دانش، اعتقاد، هنر، اخلاق، قانون، رسم و هر نوع قابلیت و عادت دیگری را، كه انسان به صورت عضوی از جامعه كسب میكند، در برمیگیرد.»(2)
آلن بیرو در این زمینه مینویسد: «فرهنگ عبارت است از هر آنچه كه در یك جامعه معین كسب میكنیم و میآموزیم و میتوانیم انتقال دهیم…. برای مشاهده و مطالعه فرهنگ میتوان آثار تحقق یافته آن یعنی آثار هنری، فنی، ادبی و… یا رفتارها و اشكال و صور مناسبات بین انسانها و نیز كاربرد ارزشها و نحوه مشاركت در مظاهر فرهنگی و انتقال آن را ملاحظه نمود كه نشاندهنده میزان نفوذ فرهنگ بین مردم است.»(3)
با توجه به آنچه گذشت، میتوان گفت: فرهنگ عبارت است از مجموعهای از بینشها، باورها، گرایشها، رفتارها و آداب و اخلاقیات یك جامعه كه دارای ثباتی نسبی در آن جامعه است. از اینرو، عناصر فرهنگی یك جامعه در واقع جانمایههای تمدنی آن جامعه است. هر چه جامعهای از پیشتوانههای غنی فرهنگی بیشتری برخوردار باشد، عزّت و افتخار بیشتری خواهد داشت، بنابراین، عزّت و افتخار یك ملت و یا ذلت و انحطاط آن، در گرو فرهنگی است كه بر آن جامعه مسلط است. برای شناخت سیره حسینی در خصوص فرهنگی كه مایه عزّت و افتخار است و تمایز آن از فرهنگی كه موجب ذلّت و انحطاط میباشد، لازم است به كلمات و سیره آن حضرت و شواهد تاریخی و وقایعی كه در صدر اسلام اتفاق افتاده مراجعه كنیم و عوامل عزت آفرین و افتخارساز و نیز عوامل ذلّت بار آن را كشف نماییم تا آنها را برای ساختن جامعهای مطلوب در نظر بگیریم.
عوامل عزّت آفرین و افتخارساز
1. ایمان دینی
ایمان به معنای باور به آموزههای دینی و التزام به آن میباشد. ایمان، اساسیترین ارزشها و مبنای سایر ارزشهاست. از منظر قرآن، ایمان پایه عزت و افتخار و موجب سربلندی است. قرآن در اینباره میفرماید: «ولا تهنوا و لاتحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنین» (آل عمران: 138)؛ ایمان داشته باشید، سربلند خواهید بود و نباید به خود سستی و اندوه راه دهید.
ویلیام جیمز از روانشناسان معروف غرب، در تأثیر ایمان بر آدمی مینویسد: «ایمان از نیروهایی است كه بشر به كمك آن زنده است و فقدان آن، یعنی مرگ و نابودی.»(4)
قرآن در همین زمینه میفرماید: بهترین امت خواهید بود اگر امر به معروف و نهی از منكر نمایید و ایمان به خدا داشته باشید (آل عمران: 110)؛ یعنی ایمان به خدا، انسانها و جوامع بشری را به سمت و سوی پیشرفت و ترقی هدایت میكند. به راستی چرا ایمان مایه عزّت و افتخار است؟! چگونه ایمان مایه عزت و افتخار یك انسان و یا یك ملت میشود؟ حقیقت آن است كه تعالیم انبیا، پاسخ الهی به نیازهای انسان در داشتن زندگی سعادتمندی در دنیا و آخرت است. اگر این تعالیم، به ویژه تعالیم اسلام كه كاملترین ادیان الهی میباشد، به مرحله عمل برسد و انسانها با باور به این تعالیم، آنها را در سلوك عملی خود پیاده كنند، موجب پیشرفت و سازندگی جوامع بشری و در نتیجه، كسب فضایل انسانی و اخلاقی و نیز موجب رشد و بالندگی و عزت و افتخار آنان میشود.
ویل دورانت در اینباره میگوید: اسلام، طی پنج قرن از سال (81 ه. 597 ه. / 700 تا 1200 م) از لحاظ نیرو و نظم و بسط قلمرو و اخلاق نیك و تكامل سطح زندگانی و قوانین منصفانه انسانی و تساهل دینی و ادبیات و تحقیق علمی و علوم طب و فلسفه پیشاهنگ جهان بود.(5)
گوستاولوبون نیز میگوید: تا مدت پانصد سال، مدارس اروپا روی كتابها و مصنفات مسلمانان دایر بود و همانها بودند كه اروپا را از لحاظ علم و عمل و اخلاق تربیت كرده، داخل در طریق تمدن نمودند. ما وقتی كه به تحقیقات علمی و اكتشافات فنی آنان نظر میافكنیم، میبینیم هیچ ملتی نیست كه در این مدت كم، بیشتر از آنان ترقی كرده باشد. بعضیها عار دارند كه اقرار كنند یك قوم كافر و ملحدی (مسلمانان) به جهت اسلام آوردن سبب شده اروپای مسیحی، از حال توحش و جهالت خارج گردد. لذا آن را مكتوم نگاه میدارند، ولی این نظر تا اندازهای بیاساس و تأسفآور است كه به آسانی میتوان آن را رد نمود… نفوذ اخلاقی همین اعراب زاییده اسلام، آن اقوام وحشی اروپا را، كه سلطنت روح را زیر و زبر نمودند، داخل در طریق آدمیت نموده و نیز نفوذ فكری و عقلانی آنان، دروازه علوم و فنون و فلسفه را، كه از آن بكلی بیخبر بودند، به روی آنان باز كرده و تا ششصد سال استاد ما (اروپاییان) بودند.(6)
به هرحال، جامعیت و اتقان و سادگی تعالیم اسلام موجب گردید تا مسلمانان در پرتو راهی كه اسلام در پیش روی آنان نهاد، به چنان موفقیتهای افتخارآمیز و عزتآفرینی دست یابند. از سوی دیگر، دوری از همین تعالیم موجب گردید تا مسلمانان به انحطاط كشیده شوند و به ذلّت و عقبماندگی دچار گردند.
رشید رضا مؤلف تفسیر معروف المنار مینویسد: علمای علم الاجتماع و سیاستمداران و مورّخان اسلامی و غیر اسلامی اتفاق دارند تنها عاملی كه در برههای از زمان به عربها (مسلمانان) در همه زمینههای فرهنگی و اجتماعی و روحی نیرو بخشید و آنان را در پیشرفت فرهنگ و تمدن انسانی كمك كرد و با هم متحد ساخت، اسلام بود و بس. طبعا رویگردانی از اسلام و یا داشتن مسمای اسلام، نتیجهای جز خواری و ذلّت نخواهد داشت.(7)
اكنون نقش ایمان و دین را در مكتب حسینی پی میگیریم:
امام حسین علیهالسلام در نامهای به مردم بصره میفرمایند: «انا أدعوكم الی كتاب الله و سنة نبیّه فانّ السنة قد امیتت و البدعة قد احییت فان تسمعوا قولی اهدكم الی سبیل الرشاد و السلام علیكم و رحمة الله و بركاته.»(8)؛ شما را به كتاب خدا و سنت پیامبر دعوت میكنم؛ زیرا در شرایطی قرار گرفتهایم كه دیگر سنت پیامبر از میان رفته و جای آن بدعت آمده است. اگر سخن (دعوت) مرا بشنوید، به راه سعادت و خوشبختی هدایتتان خواهم كرد. درود و رحمت و بركت خدا بر شما باد.»
در این فراز، امام حسین علیهالسلام سعادتمندی و هدایت یافتگی و خوشبختی را در گرو پیاده كردن دین برمیشمارد و مردم را به تبعیت از خود دعوت میكند.
اگر امام، كه مظهر عینی دین در جامعه است، مورد بیمهری متدینان قرار گیرد، مردم جامعه دچار ذلّت و زبونی خواهند شد و هرگز رنگ و بوی سعادت را نخواهند دید. به عبارت دیگر، ضایع كردن دین و مخالفت با پیشوای متدینان نتیجهای جز ذلّت و گرفتاری در دامان ستمگران نخواهد داشت و این چیزی است كه هم شواهد تاریخی آن را تأیید میكند و هم به صراحت در كلمات امام حسین علیهالسلام بیان شده است. امام علیهالسلام در اینباره میفرماید: «والله لا یدعونی حتی یستخرجوا هذه العلقة من جوفی فاذا فعلوا ذلك سلّط اللّه علیهم من یذلهم حتی یكونوا اذّل من فرام المرئة»(9)؛ به خدا سوگند اینها دست از من برنمیدارند، مگر اینكه خون مرا بریزند و چون به این جنایت بزرگ دست یازیدند، خداوند كسی را بر آنان مسلط میكند كه آنان را آنچنان به ذلّت و زبونی بكشاند كه پستتر و ذلیلتر از كهنه پاره زنان گردند. نتیجه آنكه براساس فرهنگ حسینی، روگردانی و اعراض از دین و مخالفت با پیشوایان دینی نتیجهای جز ذلّت و انحطاط نخواهد داشت و پایبندی به دین و پیروی از رهبران دینی و تقویت ایمان دینی، ملتی منحط چون اعراب جاهلیت را میتواند به اوج تمدن و پیشرفت و عزّت و افتخار برساند.
2. نظام سیاسی و رهبری صالح
یك رهبر آگاه و دلسوز و یا یك رهبر گمراه و فاسد، میتواند جامعه تحت رهبری خود را به هر سمت و سویی كه بخواهد حركت دهد؛ میتواند از آن بهشتی بنا كند كه در آن همه كمالات آدمی متبلور است و یا جهنمی كه همه زشتیها و مفاسد و بدبختیها در آن جلوهگر است، تاریخ، جوامع بسیاری را شاهد بوده است كه بر اثر رهبریهای صحیحی كه به وسیله رهبران شایسته در آنها صورت گرفته، از هیچ به همه چیز رسیدهاند. به عكس، شاهد جوامعی بوده كه علیرغم داشتن همه نوع امكانات و افتخارات گذشته، بر اثر رهبریهای ناشایست و داشتن رهبران فاسد و نالایق بكلی سقوط كرده، عزت و استقلال خود را از دست دادهاند. از همین روست كه براساس عقیده شیعه، امام باید منتخب از ناحیه خدا و دارای مقام عصمت و از لحاظ فضایل نفسانی و كمالات انسانی از همه مردم زمان برتر باشد؛ چه اینكه رهبران نقش برجستهای در هدایت و یا ضلالت جامعه دارند. خداوند متعال به پیامبراكرم صلیاللهعلیهوآله درباره ابلاغ رهبریت و امامت حضرت علی علیهالسلام در غدیر خم میفرماید: «یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمك من الناس» (مائده: 67)؛ ای پیامبر آنچه كه از ناحیه پروردگارت بر تونازل شده، به مردم ابلاغ كن وگرنه رسالت خود را انجام ندادهای و خداوند تو را از مردم حفظ خواهد كرد.
درباره نقش رهبری در جامعه و وظیفه مردم در برابر رهبران شایسته و ناشایست، به سیره حسینی در این زمینه مراجعه میكنیم:
الف. رهبری شایسته، مایه صلاح جامعه: امام حسین علیهالسلام هنگام قیام در همه جا، لبه تیز حمله و انتقاد خود را متوجه زمامدار وقت، یعنی یزید، میكند و از فساد عمومی، كه از رهگذر زمامدار فاسد دامنگیر جامعه اسلامی شده، سخن میگوید. از باب نمونه، حضرت در برابر پیشنهاد بیعت با یزید از سوی مروان میفرماید: «انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید»(10)؛ اسلام، كه دین عدالت و سعادت بشری است، با وجود ابتلای ملت به رهبری مانند یزید باید فاتحهاش را خواند.
در جای دیگر میفرماید: «فانی لا اری الموت الاسعادة و لا الحیوة مع الظالمین الا برما.»؛(11) زندگی با ستمكاران را جز ننگ و شهادت در راه خدا را جز سعادت نمیدانم؛ یعنی زندگی با حاكمان ستمگر جز ننگ و انحطاط چیزی به دنبال نخواهد داشت.
جرجی زیدان درباره حاكمان بنی امیه مینویسد: «بنی امیه غالبا به بادهپیمایی و زن بازی و شهوترانی پرداخته و به امور كشور نمیرسیدند و حتی به نگاهداری وضع سلطنتی خویش توجه نداشتند و در تعیین وانتخاب والیان و مأموران عالیرتبه دولتی دقت نمیكردند و چه بسا كه به خواهش كنیزكی یا در نتیجه دریافت پولی، بزرگترین ایالات را به اشخاص نالایق و یا ستمكار میسپردند. عاملانی كه این اوضاع هرج و مرج را مشاهده میكردند، تمام مساعی خود را برای تحصیل مال و گردآوردن كنیز صرف میكردند و اشخاص درستكارِ با ایمان از قبول مشاغل مهم دولتی امتناع میجستند؛ زیرا میدانستند خلیفه به هر عنوان باشد از آنان پول میخواهد.»(12) از اینروست كه رهبر نالایق و حاكم ناسالم، زمینه ساز فساد در جامعه و حاكمیت میشود و جامعه را به فساد و تباهی میكشاند. و این امر از جمله دلایل مهم مخالفت امام حسین علیهالسلام با یزید بود؛ زیرا از نظر امام علیهالسلام یزید مظهر فساد و تباهی بود. امام علیهالسلام درباره یزید چنین فرمود: «یزید رجلٌ شارب الخمر و قاتل النفس المحترمه معلن بالفسق لا یبایع مثله.»؛(13) یزید مردی است شراب خوار كه دستش به خون افراد بیگناه آلوده گردیده، او شخصی است كه حریم دستورات الهی را درهم شكسته و آشكارا و در مقابل چشم مردم، مرتكب فسق و فجور میگردد. آیا رواست شخصیتی همچون من با آن سوابق درخشان و اصالت خانوادگی، با چنین مرد فاسقی بیعت كند؟ امام حسین علیهالسلام بیعت و تبعیت از چنین كسی را مایه ذلّت شمرده، میفرماید: «والله لا اعطی الدنیة من نفسی ابدا.»؛(14) به خدا قسم كه من هیچگاه به زیر بار ذلّت نخواهم رفت.
از سوی دیگر، رهبر شایسته مایه عزّت خواهد بود و تبعیت از او نیز به افتخار و سرافرازی خواهد انجامید. سؤالی كه در اینجا مطرح میشود این است كه به راستی چرا رهبر شایسته مایه عزت و افتخار است؟ پاسخ امام حسین علیهالسلام این است كه رهبر شایسته، انسانها را به معروف و نیكی هدایت میكند و از تجاوز به حقوق اجتماعی مردم به دور است.
آن حضرت در اینباره میفرمایند: «فلعمری ما الامام الا العامل بالكتاب والآخذ بالقسط والداین بالحق و الحابس نفسه علی ذات الله.»؛(15) به خدا سوگند پیشوای راستین و امام به حق كسی است كه به كتاب خدا عمل نموده و قسط و عدل را پیشه خود سازد و از حق پیروی كرده، وجود خویش را وقف خدا و فرمان او كند. بنابراین، از دیدگاه امام حسین علیهالسلام امام و پیشوای راستین كسی است كه دین خدا را اقامه میكند، هدفش اقامه عدل است، ملاك عملش حق میباشد، و در تمام احوال به دنبال تحقق فرمان خداست.
بیشك فردی با چنین اوصافی هرگز به حقوق مردم تجاوز نمیكند و دینمداری و حقگرایی او مایه عزّت و افتخار ملت و جامعه میباشد.
ب. عزّتمندی در پرتو پیروی از رهبری شایسته: صرف داشتن رهبری شایسته مایه عزّت و افتخار یك جامعه نیست، بلكه حمایت و پیروی ملت از پیشوای شایسته، مایه عزّت و افتخار است و پیروی از حاكم ستمگر و پذیرش سلطه او موجب انحطاط و ذلت آن جامعه.
مرحوم شهید صدر در اینباره مینویسد: «اگر امتی تسلیمناپذیری باشد و ارادهاش را در برابر ظلم و ستم از دست بدهد، بناچار در كورههای فراعنه، در معرض ذوب شدن و تحلیل رفتن قرار خواهد گرفت.»(16)
امام حسین علیهالسلام نیز در اینباره میفرمایند: «آری! من از جدّم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شنیدم كه میفرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است و اگر روزی معاویه را در بالای منبر من دیدید، بكشید. ولی مردم مدینه او را در عرشه منبر دیدند و نكشتند و اینك خدا آنان را به یزید فاسق مبتلا و گرفتار نموده است.»(17) یعنی امتی كه تابع و پیرو شخصی چون معاویه باشد به بدتر از او، یعنی یزید، گرفتار خواهد شد و اگر از حاكم فاسقی چون یزید پیروی كند، به حاكمی فاسدتر از او دچار خواهد شد. به راستی كه تاریخ بهترین گواه و شاهد صدقی بر این سخنان امام علیهالسلام میباشد.
ج. به كارگیری صالحان: شهید مطهری در خصوص نقش افراد مؤمن و پیامدهای نفوذ افراد ناشایست در دستگاه حكومتی مینویسد: «رخنه و نفوذ افراد فرصتطلب در درون یك نهضت از آفتهای بزرگ هر نهضتی است. وظیفه بزرگ رهبران اصلی این است كه راه نفوذ و رخنه اینگونه افراد را سد نمایند. هر نهضتی مادام كه مراحل دشوار اولیه را طی میكند، سنگینی آن بر دوش افراد مؤمن، مخلص و فداكار است. اما همین كه نهضت به بار نشست و یا لااقل نشانههای بار دادن آن آشكار گشت و شكوفههای آن درخت هویدا شد، سر و كله افراد فرصتطلب پیدا میشود. روز به روز كه از دشواریها كاسته میشود و موعد چیدن ثمره نزدیكتر میگردد، فرصتطلبان محكمتر و پرشورتر پای عَلَم نهضت سینه میزنند تا آنجا كه تدریجا انقلابیون مؤمن و فداكاران اولیه را از میدان به در میكنند. این جریان تا آنجا كلیت پیدا كرده كه میگویند: انقلاب فرزند خور است. گویی خاصیت انقلاب این است كه همین كه به نتیجه رسید، فرزندان خود را یك یك نابود سازد. ولی انقلاب فرزند خور نیست، غفلت از نفوذ و رخنه فرصتطلبان است كه فاجعه به بار میآورد. جای دوری نمیرویم، انقلاب مشروطیت ایران را چه كسانی به ثمر رساندند؟ و پس از به ثمر رساندن، چه چهرههایی پُستها و مقامات را اشغال كردند؟ و نتیجه نهایی چه شد؟! سردار ملیها و سالار ملیها و سایر قهرمانان آزادیخواه به گوشهای پرتاب شدند و به فراموشی سپرده شدند و عاقبت با گرسنگی و در گمنامی مردند، اما فلان الدولهها كه تا دیروز زیر پرچم استبداد با انقلابیون میجنگیدند و طناب به گردن مشروطهخواهان میانداختند، به مقام صدارت عظما رسیدند و نتیجه نهایی، استبدادی شد به صورت مشروطیت.
فرصتطلبی، تأثیر شوم خود را در تاریخ صدر اسلام نشان داد. در دوره عثمان، فرصتطلبان جای شخصیتهای مؤمن به اسلام و اهداف اسلامی را گرفتند؛ «طرید»ها وزیر شدند و «كعب الاحبار»ها مشاور. اما ابوذرها و عمارها به تبعیدگاه فرستاده شدند و یا در زیر لگد مچاله شدند… نهضت را اصلاحطلب آغاز میكند نه فرصتطلب و…، فرصتطلب كه در پی منافع خویش است. به هر حال، مبارزه با رخنه و نفوذ فرصتطلبان علیرغم تظاهرات فریبندهشان یكی از شرایط اصلی ادامه یك نهضت در مسیر اصلی است.»(18)
امام حسین علیهالسلام نیز در اینباره میفرمایند: «و ما كنت متخذالمضلین عضدا»؛(19) من از افراد گمراه برای خود نیرو نمیگیرم. زیرا اگر حركتی بر افراد گمراه متكی باشد، ره به كوی سعادت و هدایت نمیبرد.
3. جهاد و مبارزه در راه حق
از آنجایی كه دین انسان را به ساحل نجات و سعادت میرساند و اسلام مایه پیشرفت و سعادت امت اسلامی است، امام حسین علیهالسلام میفرماید: «فقتل امرء بالسیف فی الله أفضل»؛ برای مرد كشته شدن در راه خدا افتخار است. نیز در خصوص جهاد میفرمایند: «لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل و لا افرّ منهم فرار العبید»؛ نه دست ذلت به آنان میدهم و نه مانند بردگان از برابرشان فرار میكنم.(20) بلكه حضرت تصمیم گرفت برای احیای اسلام و اصلاح وضعیت جامعه خویش تلاش كند، هرچند سرانجام به شهادت برسد. از اینرو، فرمود: «و انّی لم اخرج أشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی صلیاللهعلیهوآله ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنكر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابیطالب.»؛(21) من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از مدینه خارج میگردم، بلكه هدف من از این سفر، امر به معروف و نهی از منكر است خواستهام از این حركت، اصلاح مفاسد امت و زنده كردن سنت و قانون جدم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و راه و رسم پدرم علی بن ابیطالب علیهالسلام است.
امام علی علیهالسلام در واپسین لحظات عمر مبارك خود، در خصوص نقش جهاد و احیاگری و اصلاحگری، در وصیت به فرزندانش و تمام شیفتگان خود فرمودند: «لا تتركوا الامر بالمعروف و النهی عن المنكر فیولی علیكم شراركم ثم تدعون فلا یستجاب لكم.»؛(22) امر به معروف و نهی از منكر را ترك نكنید كه اشرار بر شما مسلط میشوند، سپس هرچه دعا كنید مستجاب نمیشود.
بنابراین، ترك اصلاحگری و مبارزه سازنده در راه خدا موجب میشود كه نظام سیاسی جامعه فاسد گردد و در چنین جامعهای، دین و توفیقات الهی رخت بربسته، جامعه به نابودی و انحطاط میگراید. از اینرو، برای نجات جامعه اسلامی در عصر امام حسین علیهالسلام نیاز به یك جهاد بزرگ و نهضت اصلاحطلبانه بود و امام حسین علیهالسلام این حركت را آغاز كرد و همچون پدر بزرگوارش كه فرمود: «والله لو تطاهرت العرب علی قتالی لما ولیت عنها»؛(23) به خدا سوگند اگر تمام عرب پشت به پشت هم دهند تا با من بجنگند، از آنان روی برنمیتابم، نیز چه زیبا فرمود: «الا انی زاحف بهذه الاسره علی قلة العدد و خذلان الناصر.»؛(24) آگاه باشد كه من با همین گروه اندكی كه به من پیوستهاند و با اینكه یاران به من پشت كردهاند، آماده جهاد هستم. همین حركتهای جهادی و اصلاحگرایانه موجب گردید تا دین اسلام در عمق دل مشتاقان دینی و پیروان راستین آن ریشه دواند و پیامآور سعادت و عزّت و افتخار برای جوامع بشری باشد.
علل و عوامل ذلّت و انحطاط
اینك به پارهای از علل و عوامل انحطاط مسلمانان و ذلّت جامعه اسلامی از منظر امام حسین علیهالسلام اشاره میكنیم:
1. دنیاطلبی و حرامخواری
پس از شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و روی كارآمدن معاویه، دوران حكومت بنیامیه آغاز گردید. در این دوره و نیز در دوران حكومت بنی عباس، كه با قتل مروان حمار و روی كارآمدن سفاح شروع شد، خوشگذرانیها و اسرافكاریهای مسلمانان به اوج خود رسید. در این دو دوره، مسلمانان، بر اثر ضعف ایمان و داشتن امكانات مادی فراوان و آلودگی رهبران و پیشوایان جامعه، روح زراندوزی و عیاشی و اسرافكاریشان به قدری شدت گرفت كه از شخص خلیفه گرفته تا زنان دربار و وزیران و تجار و سایر دستاندركاران اداره مملكت، سرگرم تجمل پرستی و عیاشی و خوشگذرانی گردیدند، به گونهای كه گویا هدفی جز آن نداشتند.
قرآن كریم، دنیاطلبان را مخالفان سرسخت دین معرفی میكند: «و ما ارسلنا فی قریة من نذیر الاقال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون.» (سباء: 34)؛ هیچ رسول و نذیری در میان امتی ارسال نكردیم مگر اینكه دنیاطلبان به او ایمان نیاوردند و او را انكار كردند. این امر، رابطه وثیق ایمان ستیزی و دنیاطلبی را نشان میدهد. همین معنا به گونهای دیگر در روایتی از امام صادق علیهالسلام وارد شده است: «رأس كل خطیئة حب الدنیا»؛(25) تاریخ نیز بهترین گواه بر همین معناست.
جریان طلحه و زبیر در زمان علی علیهالسلام ، پناهنده شدن عقیل و فرماندارانی چون مصقلة بن هبیره به معاویه و نشستن شماری از فرماندهان و سپاهیان امام حسن مجتبی علیهالسلام همچون اشعث بن قیس و دیگران بر سفره رنگین او و … نماد غلبه روحیه دنیاطلبی بر روحیه دینداری و عدالتخواهی است.
جلوههای ملموستر و عینیتر فرهنگ دنیاطلبی و مادی را میتوان در جریان شكلگیری واقعه عاشورا مشاهده نمود. عمر بن سعد، كه با سپاهی سازمان یافته از سوی عبیدالله بن زیاد مأمور سركوب شورش دیلم شده بود، فرمان مییابد كه به كربلا برود و كار حسین علیهالسلام را یكسره كند. وی، كه جنگ با حسین علیهالسلام و عمق فاجعه آن را نمیتوانست تصور كند، سرانجام، به عبیدالله میگوید: «به جنگ حسین نمیرود.» عبیدالله نیز به وی پاسخ میدهد: «پس حكومت ری نیز ملغی و دست نیافتنی است.» عمربن سعد كه دنیای خود را در خطر میدید، یك روز مهلت خواست. در عین حال كه همه مشاورانش، وی را از این كار نهی میكردند سرانجام، دین خود را از دست داده و به زعم خود، بهشت نقد را به دست میآورد. در همین رابطه، امام علیهالسلام در روز عاشورا خطاب به وی فرمودند: ای عمر! آیا خیال میكنی با كشتن من و به وسیله ریختن خون من به یك جایزه بزرگ و ارزنده، یعنی استانداری ری، نایل خواهی شد؟! نه به خدا سوگند چنین ریاستی به تو گوارا نخواهد بود، این پیمانی است محكم و پیشبینی شده! اینك آنچه از دستت میآید انجام بده.(26) عمرسعد، در رؤیای لذت چند روزه حكومت و ریاست، با اِشرافی كه نسبت به مسائل داشت، هم امام حسین علیهالسلام را خوب میشناخت و هم جناج مقابل او را. همو اولین تیر را به سوی خیام حسین علیهالسلام پرتاب كرد و به سپاهیانش میگفت: «در نزد امیر گواهی دهید كه من اول كسی بودم كه به سوی خیمههای حسین بن علی علیهالسلام تیراندازی كردم.»(27)
رؤسای قوم به تعبیر عامر بن مجمع عبیدی (یا مجمع بن عامر) كه در گزارش خود به امام آورده است: «فراوان رشوه گرفته بودند و خورجینهایشان پر شده بود»(28) و بسیاری نیز برای حضور در میدان جنگ با امام حسین علیهالسلام بر سر قیمت چانه میزدند و شعار «كم تهب؟»؛ چه مبلغ پول میدهی؟(29) از گفتوگوهای سربازان عبیدالله در آن روزها بود. به همین دلیل، امام علیهالسلام در سخنرانی روز عاشورا بر عنصر دنیاطلبی تأكید نموده، فرمودند: «بندگان خدا از خدا بترسید و از دنیا برحذر باشید كه اگر بنا بود همه دنیا به یك نفر داده شود و یا یك فرد برای همیشه در دنیا بماند، پیامبران برای بقا سزاوارتر و جلب خشنودی آنان بهتر و چنین حكمی خوشایندتر بود. ولی هرگز! زیرا خداوند دنیا را برای فانی شدن خلق نموده كه تازههایش كهنه و نعمتهایش زایل و سرور و شادیش به غم و اندوه مبدل خواهد گردید. دون منزلی است و موقت خانهای… شیطان بر شما مسلط گردیده و خدای بزرگ را از یاد شما برده است. ننگ بر شما و ننگ بر ایده و هدف شما.»(30)
بدین ترتیب، سرانجام دنیاطلبی چیزی جز ننگ و ذلت نیست. امام به لشكریان عمرسعد میگوید: «ویلكم ما علیكم ان تنصتوا الیّ فتسمعوا قولی و انما اعوكم الی سبیل الرشاد فمن اطاعنی كان من المرشدین و من عصانی كان من المهلكین و كلكم عاص لامری غیر مستمع لقولی قد انخزلت عطیاتكم من الحرام و ملئت بطونكم من الحرام فطبع الله علی قلوبكم ویلكم الا تنصتون الا تسمعون.»؛(31) وای بر شما چرا گوش نمیدهید تا سخنانم را، كه شما را به رشد و سعادت فرا میخوانم، بشنوید. هركس از من پیروی كند، خوشبخت و سعادتمند است و هركس عصیان و مخالفت ورزد، از هلاكشدگان است، همه شما عصیان و سركشی نموده و با دستور من مخالفت میكنید و به گفتارم گوش فرا نمیدهید. آری در اثر هدایای حرامی كه به دست شما رسیده و در اثر غذاهای حرام و لقمههای غیرمشروعی كه شكمهای شما از آن انباشته شده است، خدا این چنین بر دلهای شما مهر زده است! وای بر شما! آیا ساكت نمیشوید!
در این خطبه امام علیهالسلام ، چند نكته حایز اهمیت است:
1. مخالفت لشكریان عمرسعد با امام، مخالفت با راه رشد و سعادت است؛
2. منشأ مخالفت، دنیاطلبی و حرام خواری شمرده شده است؛
3. دنیاطلبی، گوش و چشم دل را كر و كور میكند.
این امور، به تعبیر امام حسین علیهالسلام ، به نابودی و انحطاط جامعه انجامید: «تبالكم ایها الجماعه.»(32) و جامعهای را به وجود آورد كه از نظر آن حضرت دارای این ویژگیهاست: «فانّما انتم من طواغیت الامة و شذاذ الاحزاب و نبذة الكتاب و نفئة الشیطان و عصبة الائام و محرفی الكتاب و مطفی السنن و قتلة اولاد الانبیاء و مبیری عترة الاوصیاء و ملحقی العهار بالنسب و موذی المؤمنین و صراخ ائمة المستهزئین الذین جعلوا القرآن عضین.»(33)؛ شما از سركشان امت و از بازماندگان احزاب فاسد هستید كه قرآن را پشت سر انداختهاید. از دماغ شیطان در افتادهاید. از گروه جنایتكارانه و تحریفكنندگان كتاب و خاموشكنندگان سنن میباشید كه فرزندان پیامبران را میكشید و نسل اوصیا را از بین برید. شما از لا حقكنندگان زنازادگان به نسب و اذیتكنندگان مؤمنان و فریادرس پیشوای استهزاگران میباشید كهقرآنرامورداستهزاوتمسخرخویشقرارمیدهید. وایناست نتیجه دنیاطلبی و این همه، جز خذلان و انحطاط نتیجهای در پی ندارد.
2. جهالت و نادانی عوام
نادانی بزرگترین آفت انسان و جامعه بشری است؛ زیرا راه را بر هر كمالی و رسیدن به هر رشد و تعالی سد میكند. به تعبیر حضرت علی علیهالسلام ، «زندگی در جهالت و نادانی، مرگ در گمراهی را در پی دارد.»(34) زیرا جهالت، ناتوانی از تشخیص حق و باطل است. در نادانی و جهالت مردم زمان امام حسین علیهالسلام همین بس كه امام باقر علیهالسلام میفرمایند: «و كل یتقربون الی الله بدمه»(35)؛ آنان به واسطه ریختن خون حسین علیهالسلام درصدد نزدیكی و تقرب به خدا بودند! عمر بن سعد در عصر تاسوعا، برای تهییج سپاه كوفه میگوید: «ای سربازان خدا سوار شوید كه شما را به بهشت بشارت میدهم!»(36) امام حسین علیهالسلام آنان را به «میوه نامباركی كه در گلوی باغبان رنجیدهاش گیر كرده و در كام سارق ستمگرش، شیرین و لذتبخش میباشد»(37) تشبیه میكند.
آری! دنیاطلبی خواص و جهالت و نادانی عوام، به عنوان دو عاملمهمدرتاریخاسلامموجبانحطاط و ذلّت مسلمانان بوده است.
3. اختلاف و فرقهگرایی
از دیگر عوامل مهم انحطاط مسلمانان تحزّب و فرقهگرایی آنان بوده است. پس از وفات پیامبراكرم صلیاللهعلیهوآله ، چنانكه خود آن حضرت پیشبینی فرمود: «امت اسلام چه از لحاظ سیاسی و چه از لحاظ فكری و عقیدتی گرفتار تفرقه و تشتت گردید و به دستهها و فرقههای گوناگون و به قول معروف هفتاد و سه فرقه تقسیم شد.»(38) هریك از این فرقهها مدعی بودند كه تنها مسلك آنان، مسلك راستین پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله است! تاریخ اسلام سرشار از جنگ و جدلهای طایفهای و فرقهای است و چه بلاها و مصایبی كه از این رهگذر بر سر اسلام و مسلمانان نیامد.
از اینرو، با توجه به نقش عظیم وحدت و یكپارچگی در تحقق آرمانها و پیشرفت امور، اسلام به پیروان خود دستور میدهد: «واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا» (آل عمران: 102) همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و از هم متفرق نشوید. امام حسین علیهالسلام نیز آنان را به گرفتار آمدن به پراكندگی و اختلاف نفرین میكند و میفرماید: «اللهم امسك عنهم قطرالسماء و امنعهم بركات الارض فان متعتهم الی حین ففرقّهم فرقا و اجعلهم طرائق قددا ولا ترض عنهم الولاة ابدا فانهم دعونا لینصرونا فعدوا علینا فقتلونا»؛(39) خدایا این مردم ستمگر را از باران رحمت و از بركات زمین محروم كن و اگر عمر طبیعی به آنان دادی، به بلای تفرقه و تشتت مبتلایشان بگردان و حكام و فرمانروایشان را از آنان خشنود نگردان و ستیزه و دشمنی در بین آنان و حكامشان برقرار كن كه آنان ما را با وعده نصرت و یاری دعوت، سپس به جنگ ما قیام نمودند!
گوستاولوبون درباره اختلاف مسلمانان و دور شدن آنان از اسلام و پیشوایان دینی و در نتیجه انحطاط و ذلت مسلمانان مینویسد: «[مسلمانان[ زمانیكه قبول اسلام نمودند، همگی تحت لوای توحید مجتمع گردیدند؛ تمام قوای خود را متوجه بیگانگان نمودند و همین موضوع سبب عمده پیشرفت و كامیابی آنان گردید و هنگامی هم كه دشمنی برای پیكار باقی نماند، عادت مذكور مجبورشان ساخت كه مانند ایام پیشین (دوره جاهلیت) مشغول جنگ شوند و همان چیزی كه موجب ترقی آنان بود، (بر اثر عدم رهبری صحیح در عصرهای بعد) موجب انحطاط و زوال آنان گردید.»(40) و این همان چیزی است كه امام حسین علیهالسلام به لشكریان كوفه فرمود: «آگاه باشید به خدا سوگند پس از این جنگ به شما مهلت داده نمیشود كه سوار بر مركب مراد خویش گردید، مگر همان اندازه كه سواركار براسب خویش سوار است تا اینكه اسیاب حوادث شما را بچرخاند و مانند محور و مدار سنگ آسیاب مضطربتان گرداند.»(41) یعنی مخالفت با امامی كه به معروف فرا میخواند و از منكر نهی میكند و اراده اصلاح جامعه دارد و جز خواری و ذلت و انحطاط و عقبماندگی نتیجهای نخواهد داشت.
آنچه گذشت، برشماری برخی از عوامل عزّت و پیشرفت و یا ذلت و انحطاط مسلمانان بود. بیشك هر یك از این عوامل در هر جامعهای تحقق یابد، پیامدهای خاص خود را به دنبال خواهد داشت، بر ماست كه از حادثه عصر عاشورا و به طور كلی، حوادث صدراسلام درس عبرت گرفته، عوامل ذلّتبار را از خود و جامعه اسلامی دور كنیم و در تحقق سیره نبوی، علوی و حسینی كوشا باشیم.
پی نوشتها
1و2ـ جولیوس گولد،فرهنگ علوم اجتماعی، ص 629 / ص 630
3ـ آلن بیرو، فرهنگ علوم اجتماعی، ص 77 / ص 78
4ـ زینالعابدینقربانی، چگونه تشویش و نگرانی را از خود دور كنیم؟، به نقل از علل پیشرفت اسلام و انحطاط مسلمین، ص 231، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374، چاپ پنجم، ص 53
5ـ ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 11، ص 222
6ـ تمدن اسلام و عرب به نقل از زینالعابدین قربانی، ص 751ـ754
7ـ رشید رضا، مقدمه كتاب الاعتصام
8ـ تاریخ طبری، به نقل از: سخنان حسین بن علی علیهالسلام ، محمدصادق نجمی، ج 7، ص 240
9ـ انسابالاشراف، ج3، ص 161 / تاریخ طبری، ج 7، ص 275 / كامل بن اثیر، ج 3، ص276 بهنقل از: محمدصادق نجمی، ص 68
10ـ سیدبن طاووس، لهوف، تهران، 1321، ص 20
11ـ ر.ك: همان، ص 34
12ـ تاریخ تمدن اسلام، ج 2، ص 31ـ33 به نقل از: زینالعابدین قربانی، ص 357
13ـ ارشاد مفید، ص 200 به نقل از سخنان حسین بن علی علیهالسلام ، محمد صادق نجمی، ص 16
14ـ لهوف، پیشین، ص 23
15ـ كامل ابن اثیر، ج 3، ص 267، بهنقلاز: محمدصادقنجمی، ص 57
16ـ شهید صدر، از سقیفه تا كوفه، ص 166، به نقل از: نگاهی فلسفی به جریان عاشورا، سجاد چوبینه، ص 38
17ـ لهوف، پیشین، ص 20
18ـ مرتضی مطهری، نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر، ص 96ـ99
19ـ كامل بن اثیر، ج 3، ص 282
20ـ محمدصادق نجمی، پیشین، ص 143
21ـ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 188 به نقل از نجمی، ص 38
22ـ نهج البلاغه، نامه 47
23ـ نهجالبلاغه، نامه 45
24ـ لهوف، پیشین، ص 57
25ـ محمد محمدی ریشهری، میزان الحكمه، ج 3، ص 294
26ـ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 8
27ـ محمدصادق نجمی، پیشین، ص 257
28ـ مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 3، ص 46
29ـ حسین پیشوای انسانها، ص 40
30ـ محمدصادق نجمی، ص 223
31 الی 33ـ محمدصادق نجمی، ص 232
34ـ نهجالبلاغه، خطبه 17
35ـ مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص 14
36ـ نگاهی فلسفی به جریان عاشورا، پیشین، ص 48
37ـ تحف العقول، ص 171
38ـ مللونحل شهرستانیبه نقلاز: زینالعابدین قربانی، ص 330
39ـ كامل ابن اثیر، ج 3، ص 292
40ـ تمدن اسلام و عرب، ص 790
41ـ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 8ـ7
منبع:فصلنامه معرفت