لزوم شناخت امام زمان
روايتى را شيعه و سنى از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل نموده اند و مورد قبول همگان است به طورى كه علامه امينى در الغدير « جلد 10 ص 360.» مىنويسد (… لَم يَختَلِفْ في ذلِكَ إثنانَ ولا انّ أحداً خالَجَهُ في ذلكَ شَكٌّ) دو نفر مسلمان هم در اين حديث اختلاف ندارند و نسبت به صدور اين حديث از رسول خدا صلى الله عليه و آله احدى يافت نمىشود كه شك و شبه هاى داشته باشد و علامه امينى حدود ده كتاب از صحاح أهل سنت نام مى برد كه اين حديث را نقل نموده اند. متن حديث از اين قرار است:
قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: مَن ماتَ وَلَم يَعرِفْ امامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتَةً جاهلّيةً.
كسى كه بميرد و امام زمان خويش را نشناسد، مرگ او مرگ جاهليت است.
كلينى قدس سره محدث بزرگ جهان تشيع در اصول كافى « ج 1 ص 376.» نيز چندين روايت نزديك به
همين مضمون از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل نموده كه من جمله اين حديث است كه راوى از امام صادق عليه السلام سؤال مىكند « اصول کافی جلد1،: ص 377» آيا اين روايت (من مات…) را پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده اند؟
حضرت فرمود: بلى، عرض مى كند مراد از مرگ جاهليت چيست؟ يعنى مى ميرد در حالى كه امام خود را نشناخته و به او جاهل بوده؟ و يا به مرگ جاهليه جهلاء (همچون مردمى كه در زمان جاهليت به سر مى بردند و فاقد دين و شرف و انسانيت بودند) خواهد مرد؟
حضرت فرمود: مراد از جاهليت كفر و نفاق و ضلال است.
و علامه امينى در توضيح ذيل حديث يعنى (ميتة جاهلية) مى نويسد « الغدير: ج 10، ص 361.» (إنّما هِيَ شَّرُ ميتةٍ، ميتَةُ كُفْرٍ وَالِحادٍ) بدترين نوع مرگ است يعنى مردن در حال كفر و عناد و لجاج.
مفاد اين روايت هر مسلمانى را ملزم مى كند تا مسأله امامت، مخصوصاً امام زمان خويش را پىگيرى كند و اگر آن امامى را كه بايد بشناسد و از او پيروى كند نشناخت و با حق آشنا نشد و از دنيا رفت، اسلام او مقبول نيست و هم چون افراد زمان جاهليت است كه اسلام نياوردند و در حال كفر و الحاد از دنيا رفتند.
در کتاب شيعه شناسى و پاسخ به شبهات جلد1صفحه 405 درباره رهبرى در اسلام مینویسد:
رهبرى در اسلام تفاوت اساسى و جوهرى با ديدگاه مادّيون و ملحدان دارد.
رهبرى نزد مادّيون در محدوده اداره شئون زندگى مادى بشر خلاصه مىشود، ولى در اسلام، رهبرى در عرصههاى مختلف مؤثر است كه به برخى از آنها اشاره مىكنيم:
1- عمل براى دنيا
با قطع نظر از بهشت و دوزخ و عوالم ديگر، بشر در اين دنيا نياز به رهبرى دارد تا امورش را نظاممند كند. اين همان موردى است كه مادّيون رهبرى را در آن محصور كرده اند و اسلام نيز اگر به آن نظر و توجه دارد، با نگاهى استقلالى نيست، بلكه از آن جهت كه دنيا پل و معبر و مزرعه اى است براى آخرت، دنيا را نگريسته و براى آن برنامه ريزى مىكند.
اهميت اسلام به اداره شئون دنيوى بشر را مىتوان از دو زاويه نگريست:
الف) گسترش عدل و رفع ظلم: خداوند متعال مىفرمايد: وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ؛ « نساء (4) آيه 58.» «و چون ميان مردم حكم كنيد به عدالت داورى كنيد.»
ب) بهره مندى دنيوى: خداوند متعال مىفرمايد: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ؛ « نساء (4) آيه 58.» «بگو چه كسى زينتهاى خدا را كه براى بندگانش آفريد حرام كرده و از صرف روزى حلال و پاكيزه منع كرده است.»
2- عمل براى آخرت
مادّيون از آن جا كه عالم دنيا را از مبدأ و معاد جدا كرده اند، تنها توجه و كوشش خود را به عالم طبيعت معطوف داشته اند، ولى اسلام از آن جا كه معتقد به مبدأ و معاد است، مردم را به عمل براى عالمى ديگر- كه عظيمتر از عالم دنياست- نيز دعوت مى كند و دنيا را در حقيقت مقدّمه اى براى عالم آخرت مى داند. قرآن به اين حقيقت مهمّ اشاره كرده است؛ آن جا كه مىفرمايد: وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى؛ « ضحى (93) آيه 4.» و هر آينه آخرت برای تو از دنيا بهتر است. و نيز مىفرمايد: وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ؛ « عنكبوت (29) آيه 64.» «اين زندگانى چند روزه دنيا لهو و بازيچهاى بيش نيست و زندگانى به حقيقت دار آخرت است.» اسلام توجهى كه به رهبرى دارد، اين جنبه را نيز در نظر گرفته و رهبر را راه گشاى سعادت اخروى مى داند.
3- كمال و ارتقاى عملى
مادّيون غير از مسائل مادى، هرگز چيزى را به عنوان ارزشهاى اخلاقى و روحى قبول ندارند، ولى اسلام به دليل اصل قرار دادن اعتقاد به مبدأ و معاد و نيز باور به حقيقتى به نام روح، به ارزشهاى اخلاقى و معنوى، توجه خاصى كرده است. از همين رو رهبرانى الهى تربيت كرده تا بتواند مجتمع اسلامى را در اين زمينه نيز رهبرى نمايد.
4- اجراى احكام
اسلام دينى است شمول گرا كه در تمام زمينه ها حكم و دستورهايى دارد. يكى ازديدگاههاى اسلام در خصوص رهبرى اين است كه وظيفه رهبر را پياده كردن احكام و دستورهاى الهى در سطح كلّ جامعه بشرى مى داند و اين مورد، تمام زمينه هاى پيشين را پوشش مى دهد، زيرا تطبيق و پياده كردن احكام موجب رفاه دنيوى، سعادت اخروى و كمال نفسانى انسان مى گردد.
از اين جا به خوبى روشن مىگردد كه چرا روايات و دعاهاى وارده از معصومين عليهم السلام تعبيرهاى بلندى از امام و امامت نموده و براى رهبرى در جامعه اسلامى وظايف سنگينى را در نظر گرفته اند. حال با در نظر گرفتن چنين وظايفى مى توان امر امامت و رهبرى جامعه را به مردم واگذاشت؟؟
مشاهده شده در کتاب: دوازده گفتار درباره حضرت مهدى ع /حسین اوسطی/صفحه 29