نابغه ایرانی
زنده یاد مریم میرزاخانی
چند روزیه این مطلب سرتاسر فضای مجازی در حال ارسال و منتشر شدنه…
من میگم نابغه..
من میگم تو کل جهان تک…
من میگم ملکه ریاضیات دنیا…
به نظر من بی سواد باش ولی دینت رو حفظ کن..
من حاضرم بی سواد بمیرم ولی اسلامم را حفظ کنم و دینم را فراموش نکنم…ان شاءالله عاقبت به خیر بمیریم.
عصر حجر
?برگشت گفت : آخه اين چيه سرت كردي مثل اُمّل ها !! مثل اين كه باورت نشده قرن 21 هست و مثل مردم عصر حجر مي گردي⁉️
?گفتم: واقعا؟! عصر حجر يعني كِي؟
?گفت:چه مي دونم 14 قرن پيش. ❗️
?گفتم:چه جالب 14 بيشتره يا16؟
?گفت : چه سوالايي ميكني معلومه 16❗️
?گفتم: پس 16 قرن پيش عصر حجر تره تا 14 قرن پيش ❗️
?گفت:معلومه
✅گفتم: پس شما با اين حساب بايد دِمُده تر باشيد كه مثل مردم 16 قرن پيش مي گرديد اونم چه زماني موقعي كه بهش مي گفتن عصر جاهليت ديگه از اسمش هم پيداست كه خيلي دمده است…
?ديگه پي اش رو نگرفت گذاشت رفت…
?یاد این دو آیه قرآن افتادم:
1⃣أفَحُكم الجاهِلِيَّة يَبغُون ومَن أحسنُ مِن الله حُكماً لِقومٍ يُوقنُونَ مائده 50
آيا حكم جاهليت را مي جويند و چه حكمي براي يقين آورندگان از حكم خدا بهتر است ؟
2⃣و لا تَبّرجنَ تَبَرُّجَ الجَاهِلِيّة احزاب 33
[ای پیامبر]و به همسرانت بگو خود را چنان زنان جاهل نيارايند[و زینت نکنند]
به کجا چنین شتابان...
نمی دونم چرا واقعا باید جامعه ما به سمتی بره که خیلی چیزهای الکی، مهم بشه… و مهم ها، الکی شوند.
چرا باید هرکه آرایش داشته باشه برای اینکه پا تو خونه اش میزاره بیرون ولو اینکه تا سرکوچه میره… اگه آرایش نداشته باشه یا مثلا رژ نزنه چی میشه مگه؟؟!! کجاش زشته…چرا ملاک های زشت و زیبایی عوض شده… آیا زشت اینه که رژ نزده بری بیرون یا زشت اینه که دل امام زمان علیه السلام رو برنجونی!!!… زشت اینه که بدون جوراب از خونه بیای بیرون یا زشت اینه که معصیت بکنی و فعل حرام انجام بدی… چرا هرکه کمی موهاشو بیرون بزاره و آرایش بکنه شخص مهمی هست و هرکه حجاب داشته باشه و با طمأنینه و وقار از خونه بیاد بیرون شخص اُملّی هست«به اصطلاح بعضی ها»…
میدونین چیه…
یادمون رفته، یادمون رفته که اینجا منزل نهایی نیست، و منزل نهایی آخرت است و اینجا اومدیم برای تجارت… دوست داریم برشکسته وارد منزل آخر شویم!!!؟؟؟ به کجا می خواهیم برویم؟!! شاید چند دقیقه تأمل بد نباشد…
عمر، فرصتی محدود است که خدا در اختیار انسان قرار داده، تا وی بتواند با بهرهگیری از این فرصت، حد اکثر سود و بهره را در این دنیا برده و با دستی پُر در سرای باقی حاضر شود.
خداوند در قرآن کریم سوره صف آیه 10 می فرماید:«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا هَلْ اَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجیکُمْ مِنْ عَذابٍ اَلیم»: ای کسانی که ایمان آورده اید! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذاب دردناک رهایی می بخشد؟!
آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر این آیه می نویسد: خداوند متعال در این آیه با مثال لطیفی انگيزه حركت الهى را در جان انسان به وجود مى آورد، انگيزه اى كه شرط پيروزى اسلام بر تمام اديان است. در اينجا خداوند نه به صورت امر، بلكه به صورت پيشنهاد تجارت، مطرح مى كند، آن هم آميخته با تعبيراتى كه از لطف بى پايان خدا حكايت دارد.
بدون شك” نجات از عذاب اليم“، از مهمترين خواسته هاى هر انسانى است، و لذا اين سؤال كه آيا مى خواهيد شما را به تجارتى رهنمون شوم كه شما را از عذاب اليم رهايى مى بخشد؟ براى همه، جالب توجه است.
هنگامى كه با اين سؤال دلها را به سوى خود جذب كرد، بى آنكه منتظر پاسخ آنها باشد، به شرح آن تجارت پرسود می پردازد…« ن ک : تفسیرنمونه، آیت الله مکارم شیرازی، ج24، تهران، انتشارات دارالاسلامیه، 1374، ص 87. »
دقت کینم تو این دنیا که محل تجارت است و می توانیم با دست پرُ در سرای آخرت حاضر شویم نکند که علاوه بر اینکه دستمان خالی است متحمل ضرر هنگفتی هم شویم و دنیا خوش خط و خال ما را به سر منزل اشتباه ببرد…
حواسمان باشد…
وصایای مهدوی
ای ملت مبارز و مسلمان! دعای فرج را زیاد بخوانید، زیرا که امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف خودش فرموده این دعا را بسیار دوست دارم.
شهید مجتبی عالم کار
خدا کند بیایی
تو ای آخرین مسافر، یک بار برای خود به ساعتت نگاه کن.
فردا جمعه است….
آی ثانیه دوازدهم، خدا کند بیایی.
اللهم عجل لولیک الفرج
مثل ارّه باش نه تیشه
تا حالا هنگام ارّه کردن چوب دقت کرده اید؛
وقتی چوبی را با ارّه دو قسمت می کنیم در حین ارّه کردن ملاحظه می کنید که ذرات چوب به هردو طرف ریخته می شود اما برعکس تیشه خرده ها را فقط جلوی خودش می ریزد.
این یعنی یه درس از طبیعت….
طبیعت داره به ما درس «عدالت» یاد می ده …
حواسمون باشه همه جا عدالت رو رعایت کینم حتی در موارد کوچک و کم اهمیت…
پروفایل مریم
داشتم تو موبوگرام پیام های نخوانده شده رو بررسی می کردم که لینک تبلیغی برام اومد، رفتم تو تنظیمات تا تبلیغات رو غیر فعال کنم چشمم افتاد به تغییرات مخاطبین ، جلوش نوشته بود6، تعجب کردم، فضولیم گل کرد؛ گفتم بد نیست یه نگاهی بندازم… چنتا از مخاطبینم پروفایلاشونو عوض کرده بودن یکی عکس گل گذاشته بود، یکی نوشته بود مادرم تولدت مبارکو… اما پروفایل مریم خیلی عجیب بود، باورم نمیشد گفتم شاید دستش خورده و اشتباهی این اتفاق افتاده، وارد شخصی اش شدم تا مطمئن بشم روی عکسش کلیک کردم متأسفانه درست بود….خیلی ناراحت شدم…گفتم مگه میشه مریم…مریمی که عاشق شهید ابراهیم همت بود…مریمی که تو مناطق جنگی لحظه ای کفش هاش رو نمی پوشید..
بهش پیام دادم ببخشید خودتی؟
مریم جواب داد: چی خودمم! این چه سوالیه؟
- تعجب کردم پروفایلت…!
مریم گفت: مهم اینه باطنت خوب باشه…
گفتم خدایا چطوری بهش بگم که بدش نیاد یا نتیجه عکس نده…میگن کار خوبه خدا درست کنه … از کانال امام رضاعلیه السلام پیام برام اومد،سریع باز کردم مطلب فوق العاده ای بود فوروارد کردم برای مریم:
اگر دیدی آب در کوزه ی شکسته باقی ماند.آن وقت باور کن که زلالی باطن در یک ظاهر بدون حجاب دوام بیاورد.
سوپرايز خدا(هدیه ویژه)
خدای خوب و مهربون در سوم تیرماه 1395، مصادف با 17 رمضان المبارک سال 1437 هجری قمری یه هدیه ی ویژه و خاصی رو به ما عطا کرد، کوچولوی دوست داشتنی ما 1300 گرم وزن داشت، من که هیچ وقت تو عمرم بچه به این کوچولویی ندیده بودم برام خیلی سخت بود به طوری که باورم نمی شد یه جورایی تو شک عمیق بودم احساس می کردم دارم خواب می بینم تا 24 ساعت اجازه دیدن این کوچولو رو نداشتم؛ خیلی سخت بود لحظه شماری می کردم تا دکتر اجازه بده از تختم بیام پایین و به دیدن هدیه خدا برم، آخه خیلی دوست داشتم ببینم چه شکلیه آیا شبیه داداشش هست یا نیس؟ حتی تو اون لحظه فکر اینو نمی کردم که برای دیدنش باید برم یه بخش دیگه اونم بخشی به نام nicu، اصطلاح ccu رو زیاد شنیده بودم اما در مورد این بخش هیچ اطلاعی نداشتم.
خانم هایی که تجربه مادر شدن رو دارند حتما منو درک میکنن؛ وقتی یه مادر انتظار به دنیا آمدن فرزندش رو می کشه هیچ حسی زیباتر از در آغوش گرفتن فرزند عزیزش نیست، فرزندی که تو این مدت باهاش اخت شده بوده و فکر جداشدن او ازش چیزی جزء کابوس نمیتونه باشه.
بالاخره روز موعود فرا رسید پرستار به کمکم آمد تا باهم بریم nicu بخش مراقبتهای ویژه از نوزادان؛ طبقه پایین بود انگار فرسنگ ها راه بود توان راه رفتن نداشتم، از طرفی راه رفتنم دست خودم نبود، هیچ دردی رو احساس نمی کردم فقط دوست داشتم کوچولومو ببیینم و دل سیر بغلش کنم، به هدف نزدیک شدیم پرستار گفت باید لباس مخصوص بپوشیم و دمپایی هامون رو هم عوض کنیم، من ساده می گفتم این کارا برای چیه بریم داخل میخام بچه ام رو ببینم؛ پرستار که تو این کار تجربه داشت با کمال خونسردی و آرامش گفت :عجول نباش پوشیدن «گان» برای حفظ سلامت فرزند خودته و دیگر نوزادانی که تو بخش بستری هستن؛ خلاصه لباس بهداشتی بخش رو که به اصطلاح گان می گفتن پوشیدیم، درب رو باز کردیم وارد شدیم وای خدایا چه صحنه عجیب غریبی یه چنتا اتاقک های شیشه ای و هر اتاقکی دارای مانیتور بود که دم به ثانیه بوق بوق صدا می داد، دیدن اتاقک ها یه طرف ، صدای بوق بوق مانیتورها از طرفی دیگر روی اعصاب بودن…
مسئول بخش اشاره کرد دستامونو بشوییم و ضدعفونی کنیم …بعد
به پرستار گفتم بچه من کدومه با دست اشاره کرد احساس کردم پاهام بی حس شدن، توان راه رفتنم کم شد، پرستار که متوجه حال من شد دستم را گرفت و من را همراهی کرد: یه کوچولویی که انگشتای دستاش اندازه چوب کبریت، صورتش که پشت یه ماکس بزرگ مخفی شده، از طرفی چنتا سیم رو سینه اش، از طرفی لخت و بدون لباس، اصلا انتظار چنین صحنه ای رو نداشتم؛ نا خودآگاه گریه افتیدم، دستش رو گرفتم شروع کردم باهاش حرف زدن:
سلام هدیه خدا، خوش اومدی، بزرگ مرد کوچک من، خدای مهربون تقدیرت را اینطوری نوشته بود که تو ماه بندگی اش دنیا بیای، حتمابنده ی بزرگی خواهی شد، دوست دارم شیر بخوری بزرگ و قوی بشی، ان شاء الله سرباز آقا امام زمان (عج) بشی، همین جور شروع کردم باهاش حرف زدن، چشممام دیگه سوء نداشت، از بس آبغوره گرفته بودم پرستار اومد جلو گفت باید بری بیرون، اگه قراره همین طور ادامه بدی و هی گریه کنی برو بیرون اصلا برای بچه خوب نیس…..«ادامه دارد»
شروعی دوباره
با سلام خدمت همه ی بازدید کنندگان محترم
بعد از مدتها تصمیم گرفتم با عزمی راسخ مطالب وبلاگم رو به روز رسانی کنم تو این مدت که نبودم اتفاق های زیادی برایم رخ داد که مهمترین آن آمدن یه فرشته آسمانی، در زندگی ما بود؛ خدای مهربون هدیه ای رو به ما عطا کرد که با زمینی شدنش زندگی ما رو متحول کرد در موضوعات وبلاگم سعی می کنم به داستان زمینی شدن این فرشته کوچولو بپردازم با ما همراه باشید.
سپاس از همراهی شما.
«به پاس حضورتان تقدیم به شما»